چه بگويم ؟
من تمام چند ماه گذشته را خراب خواب او بودهام
و به خاطر سؤالهاي بيجواب بيدار
برفهاي زمستان را نديدهام
نم باران را نبوييدهام
سراغ ابر و باد و ستاره را نگرفته ام
به آب و آيينه سلام نداده ام
و روشني آفتاب زمستان را بياعتنا گذشتهام
خراب خواب خانه تنهايي بودهام
و اينروزها ، اينروزها سعي ميكنم به ميهمانيها خودماني و صحبتهاي خودمانيتر بازگردم
بايد بايد كه به خواب آسمان بازگردم
و اين بوي عشق، بوي عشق كه در خانه جاريست
به حروف بيحوصلة من بياعتناست
ميرود ميرود تا شايد به احتياط ار نور ترانه بسازد
و براي سكوت بيحوصلة اين خانه مرهمي شده است
و چرا؟ چرا من در پرتو شيوع اين معجزه كه پر از خدا و چراغ و نور است
چمدانم هنوز سنگين است
باشد باشد
بهانه نميآورم و تا كنار دريا پيش نزديكترين كسان خود بازميگردم
و عطسة باد بهاري را عافيت
به هر حال
هر چه كه هست همين حدود عشق با ماست
من هم اين زخم كهنهي مانده از پاييز را
در صندوقچه ينهان ميكنم و
به آسمان بلند
فرياد ميزنم
كه زندگي مال من است
من تمام چند ماه گذشته را خراب خواب او بودهام
و به خاطر سؤالهاي بيجواب بيدار
برفهاي زمستان را نديدهام
نم باران را نبوييدهام
سراغ ابر و باد و ستاره را نگرفته ام
به آب و آيينه سلام نداده ام
و روشني آفتاب زمستان را بياعتنا گذشتهام
خراب خواب خانه تنهايي بودهام
و اينروزها ، اينروزها سعي ميكنم به ميهمانيها خودماني و صحبتهاي خودمانيتر بازگردم
بايد بايد كه به خواب آسمان بازگردم
و اين بوي عشق، بوي عشق كه در خانه جاريست
به حروف بيحوصلة من بياعتناست
ميرود ميرود تا شايد به احتياط ار نور ترانه بسازد
و براي سكوت بيحوصلة اين خانه مرهمي شده است
و چرا؟ چرا من در پرتو شيوع اين معجزه كه پر از خدا و چراغ و نور است
چمدانم هنوز سنگين است
باشد باشد
بهانه نميآورم و تا كنار دريا پيش نزديكترين كسان خود بازميگردم
و عطسة باد بهاري را عافيت
به هر حال
هر چه كه هست همين حدود عشق با ماست
من هم اين زخم كهنهي مانده از پاييز را
در صندوقچه ينهان ميكنم و
به آسمان بلند
فرياد ميزنم
كه زندگي مال من است