Saturday, January 24, 2009
رفتن قانون تلخ زندگياست
Thursday, January 22, 2009
عمومردك
در تعطيلات آخر هفته به سر میبریم
.افاضات ما را نیز در حال و هواي تعطيلات خواهید خواندن
و تهران، شهریست استثنایی، از مجاورت جنگل و دریا کاملن بیبهره!
و قلب اقتصاد آن در نمایشگاههای ماشین میتپد. و سرگرمی مردمانش، پراکندن جدیدترین اخبار مرگ و میر و البته مقادیر زیادی شایعه پراکنی و غیبت و به اصطلاح عامیانه، خالهزنک و عمومردک بازی! كه خوشبختانه وصله خاله زنكش را ما پرروها و گاگولهاي خنگ به دوش ميكشيم و خدا را شكر هنوز عمومردك نشده ايم كه سگ در خانهي خاله زنكههايي كه سابق بر اين بيشتر به دلاكههاي حمامهاي زنانه نسبت داده ميشد شرف دارد به اين عمومردك ها
و البته این شهر دلنشین کتابفروشیهای بسیار خوبی نیز دارد، که فروشندگانشان از سالهای دور، هنوز كتابفروشي را بهخاطر دارند که کتابهایی هموزن خودش میخواند.همچنین اين شهر و اين مکان مذکور و مزبور از دار دنيا ديگر تنها یک فقره مادربزرگ عزیزتر از جان دارد که باغچه خانهاش گل شمعدانی دارد و یاس، و پشه و مارمولک(دو مورد اخیر گیاه نمیباشندی!)، و چند عدد دایی بینظیر.البته مورد اخیر متعلق به نویسنده این سطور میباشندمحض روشنگری عرض شد البته!).و به هر حال اين شهر هنوز خيابان پهلوي دارد سر پل تجريش دارد و ... اگر اين ابنالوقتهاي تازه به دوران رسيده دهاتي كه از پاپ كاتوليكتر شده و خودشان را از تهرانيهاي 3 قرن پيش هم تهراني تر شدهاند بگذارند ! نقلي نيست كاسهاي شكسته و آبي ريخته و از بركت سر اين اهل دريوزگان، هنر و معيار زندگي و معناهايي از قسم شرافت، پاكدامني، صداقت ،دوستي و ... هم تغيير پيدا كرده است حالا باز هم خدا را شكر خدا را شكر خدا را شكر كه ما خاله زنكه شديم و هنوز خوشبختانه خوشبختانه خوشبختانه به لقب عمومردك مفتخر نشدهايم
Friday, January 16, 2009
حسنك كجايي كوكب خانم و تصميم كبري كجايند
Tuesday, January 13, 2009
وبلاگ نويسي
یک موقع از اینکه اظهار خوشحالی میکنن که مطالبت را میخونند،مشعوفی .پیش خودت میگی : از این به بعد بیشتر هم می نویسم. گاهی از اینکه یک آدمی - که تا حالا دو سه بار بیشتر ندیده ای - بهت میرسه و میگه " من گاهی وبلاگتو می خونم." می ترسی و پیش خودت فکر میکنی که تا حالا چه چیز هایی توی این صفحه نوشتی ؟ فلانی تو را چطوری می بینه؟ راجع به حرف هات،آرزوهات، درد دل هات چه فکری میکنه؟ آیا تو را قضاوت میکنه؟ آیا فکر میکنه که با خوندن این صفحه ، دیگه تو را کامل میشناسه؟ می دونه چه جور آدمی هستی؟
- وبلاگ را من نمی توانم فضایی برای ارتباط بدونم.درسته که دوستان زیادی در اینجا پیدا کرده ام .ولی وبلاگ را یک دفترچه یادداشت می بینم که مطالبش را همه می توانند ببینن. و اونهایی که دوست دارن ، میان و توی دفترچه یادداشت تو را نگاه میکنند و آنطور که دلشون می خواد، می خوانند و می روند.گاهی هم نظرشون را برات می نویسن که درصد نظر نویس ها خیلی کمه.
حالا این منطبق بر کدام نیاز ماست که دفترچه یادداشتمون را بدیم بقیه بخونن، فکریه که مدتهاست منو به خودش مشعول کرده و باعث شده مدتي دست به قلم نبرم مثلاً اين احساسات اخير و اتفاقات افتادة جديد خيلي سعي كردم با خودم كنار بيام به خودم بگم تو اون كاري رو كه درست بوده انجام دادي تو همش عشق دادي حالا اينكه ديگران چقدر درك كردن و فهميدن به خودشون ربط داره به هر حال اين فضا هم ارتباطات ما رو زياد ميكنه و هم ديگران رو از درون ما با خبر! ديروز برف باريد چه برف قشنگي همين برف باعث شد فردا رو مرخصي بگيرم امروز رو تا ميتونم بخوابم و بعد از اين خواب گس احتمالا يه بيرون حسابي برم هوا هوايه قشنگيه براي قدم زدن فقط بديش اينه كه تنهام تنهاي تنها و اين دلشوره و ترس از تنهايي مردة مدام ديگه حتي توي خواب هم دست از سرم بر نميداره به دوستان هم نميشه زياد اعتماد كرد اونا هم تو بدترين شرايط تو به فكر دراومدن از تنهايي خودشون و گاهي هم حس قهرمان سازي از خودشون قرار دارن پس هميشه تويي و حوضت برو مثل آدم توش شنا كن