Thursday, June 28, 2007

با ياد مهستي


فردا بانويه آواز ايران را به خاك مي سپارند و ما نيستيم تا به ديار ابرها بدرقه اش كنيم

بزرگ بانوي آواز ايران ، خوشبختانه من جزو مرده پرستان اين ديار نيستم و به جرات مي تونم بگم كه هميشه و هميشه با صداي مهستي زندگي كردم ،‌اما امشب تو خيابونايه تهران چيز جديد و عجيبي ديدم ، ديدم كه ماشينهاي مدل بالايه جديد الولاده هايه اين ديار در حال گردش شبانه آوايه مهستي را بلند كرده اند و اينگونه به ياد هنرمندي هستند كه تا ديروز سال به سال بر حسب اتفاق صدايش را مي شنيدند ، به هر حال مادر آواز ايران درگذشت و ديگر صدايي اينچنين را نخواهيم داشت ، امشب به ياد او تمامي كانالهايه ايراني خارج از ايران برنامه دارند اما در ملك گل و بلبل هيچ صدايي جز صداي ضبط ماشينهاي جديد الولاده ها نيست ، دلم برايه عيدهايي كه منتظر ترانه هاي مهستي بودم تنگ مي شود و كودكيم را باز به ياد مي آورم عروسي هايي كه با صداي مهستي برگزار شدند ، ميهمانيهاي شبانه و بزمهاي محفلي ، شمال و آهنگ موجم ولي خاموش و خسته ، آري بانوي امواج پر تلاطم موسيقي به ديار باقي شتافت روحش شاد و يادش گرامي

Monday, June 25, 2007

بزرگ بانويه آواز ايران به ملكوت اعلي پرواز كرد تسليت تسليت تسليت


و امشب خانه باز با صدايه مهستي پر از درد سكوت شد و چشمهايم گريستند تلخ به ياد مهستي بزرگ بانويه آواز ايران ، كودكي ام را جمعه به خاك مي سپارند و جواني و نوجواني و عاشق شدنم را نيز ،‌ياد رفتن هايده افتادم گريه تلخ مادر بزرگ كه مي گفت جواني اش را به خاك سپردند و ياد پكهايه عميقش به قليان خراطي شدة قديمي و باز ياد بوي پودر رولن و صفحه صداي مهستي افتادم


وقتي شنيدم اومدي خونه تكوني كردم

واي كودكي من و تو و جواني مادرم را به خاك مي سپارند
ببار باران امشب تو نيز گرياني از عروج هنرمندي ديگر
بانويي كه لبخند سبز و صداي مخملي اش را ديگر در كنارمان نداريم
تسليت تسليت تسليت

Saturday, June 23, 2007

ميم مثله مادر ، ميم مثله مريم

ميم مثله مادر
ميم مثله مريم
ميم مثله مسيح
امشب سه گانه ي تثليث را در جلجتا به مسلخ مي برم
و سه گانه اي نو ايجاد مي كنم
چرا كه صدايه مادر مسيح،مريم را واضح تر از پدرش مي شنوم
سه گانه اي با نام
مريم مادر مسيح
مريم مادر من
مريم مادر ما
مريم مادر تماميه تمامه جهان
مريم مادرم فرياد تو در جلجتا صخره هاي منجمد تاريخ را در هم شكست
و قيصريان و كسراييان و تمامي جهان را در بهت و حيرت فرو برد
تو در ميان تماميه موجودات زمين متباركتريني و متبارك است ثمرة رحم تو مسيح
زيرا كه مادري
زني و اين تاجه افتخار بر فراز سرت تا به انتهايه زمين مي درخشد
مريم تو متبارك ترينه مادران زميني
چراكه تماميه مادران زمين را مادري چون تو نشايد
خوشا به حال آنان كه هم نامه تو مريم مادر مسيحند
كه نام مادر با نام تو مريم تقديس شده است
مادري كه خلقت گيتي را خدا را با نام تو آفريد
اي مادر مقدس مسيح
التماس ما را در حاجات تحقير مكن
وزنان را درياب كه چون تو مادرند
اي گل سرخ مرموز شفيع ما باش در ملكوت آسمان
به نزد پدر و پسر و روح القدس
به قدوسيت سه گانه ي نو
مريم مادر مسيح

Tuesday, June 19, 2007

دلتنگي


امشب و امروز دلم خيلي خيلي گرفته بود و گرفته گريم هم نمياد از اون شباييه كه نمي دونم دلم از چي گرفته نپرس از دوريه كي نپرس از چي گرفته شايد دچار يه نوع يأس فلسفي شدم اينو يكي از دوستام ميگه اين شد كه اين جملات رو نوشتم

باراني باريد

زميني سبز شد

و زميني ديگر را سيل برد

Saturday, June 16, 2007

به مادرم كه سبز زيستن آموخت


مادرم گلبرگ چشمانت را ديگر نمي خواهم كه گريان و نالان ببينم
مادرم اي همه لبخند شادي در لبه من
ديگر نمي خواهم كه چون ابر سوگوار اينگونه گريانت ببينم
ديگر نمي خواهم در ميان بالين اينگونه زار و غمگينت ببينم
مادرم اين گله عاشق در كجايه قانونه اين دنيا
مريمي چون تو بايد اينگونه زار و نالان در ميان بي تكيه گاهيها بخوابد
قصه ي اين غصه ها را اي خوبه من با كه من بايد بگويم
مادرم ديگر نمي خواهم كه سيل اشك را اينگونه در چشمانت ببينم
تكيه بر شانه هايت اي شاخه نيلوفري را من ز كودكيها در دل خود رويا نمودم
دريچه ي خوشبختي را مادرم بايد دوباره من درميانه چشمانت ببينم
اي همه شوقه رسيدن تا مريمه مسيح را اين منم كه در دامانت به رويا ها سپردم
مادرم اي از تبار مريم عذرا ديگر نمي خواهم كه اينگونه زار و پريشانت ببينم
مادرم چرا تو جلوه گاهه اينهمه خوبي و پاكي اينگونه بايد به آزمونه خدايم دربيايد
چرا نمي كند نظر خدايه من به بهار پاكه چشمانه سبزه تو اي مادر من
تويي كه پا نهاده اي به خانه ي عشق
چرا نمي آورد پيامه سلامتي و شادي را او كه غمت را چو كوهي به خانه ي ما نهادست
چرا نمي شنود پيامه عاشقانه ي من
خدا تو را از ما نگيرد تو را كه شمعه بزمه مايي
بهاره ما رسيده تازه نمي خواهم كه در اوجه رهايي خزانت را مادر ببينم
تو جلوه گاهه مريم و زينبه دوران نگاهه پاكش اينگونه مات و بي رويا بماند
خدايه من چرا نمي داند كه اين تنت از گلبرگه پاكه مريمه
سكوته مادرانه ات مادرم يه فاجعه است و اين سكوته غريب برايه من شكسته لحظه لحظه است
پرنده ي نگاهه ما اسيره هوايه خوب و پاك توست
مادرم به من بگو چه مي كشي تو قابه اين رنجه عظيم
مي دونم تو غربته نگاهه تو يه دنيا حرفه اما دهانه پاكه تو بي صداست

بهاره ما رسيده مادر به شوقه اين بهاره ما بايد دوباره من سبزت ببينم
خدا تو را از ما نگيرد تو را كه شمعه بزمه مايي
مادرم گلبرگ چشمانت را ديگر نمي خواهم كه گريان و نالان ببينم

مادرم اي همه لبخند شادي در لبه من
ديگر نمي خواهم كه چون ابر سوگوار اينگونه گريانت ببينم
ديگر نمي خواهم در ميان بالين اينگونه زار و غمگينت ببينم






Wednesday, June 06, 2007

love is


sallam, sallam ashegh sallam dousteh man !

ta halla fekr kardi eshgh chyeh ?

na fekr nakardi man ham fekr nakardam !

eshgh mesleh parvazeh parandeh rahast!

ama man o to raha nistim pas shayad ashegh ham nistim !

eshgh hamin entezaryeh keh mano darim

eshgh faleh hafezeh eshgh faleh ghahvast

va in entezareh dardalooud

amir jan man to va hamehyeh ma eshgh ro jouri fahmidim keh bavaresh dashtim

inrouza fekr mikonam shayad bavareh ma eshtebahe

ma asheghim ama har kodoumemoun ba bavareh khodemoun

ma asheghim ama na ashegheh kasi

ma ashegheh hallo havayeh eshghim

beh gholi jenemoun ashegheh...

mano to eshgho eshgheh zamini ro tajrobeh kardim ... shayad vaghtesheh donbaleh eshgheh asemouni begardim ...

inrouza man ashegham ama na ashegheh kasi man ashegheh donyamam donyaei keh har chand doud aloudo nazibast ama hast barayeh tajrobehyeh ma ...

digeh na leilio majnoun mikhounam na hafezo baz mikonam inrouza man az hafez ham dardmand taram va hasrateh doustio rasti bishtar az eshgh tou delam faryad mizaneh man beh dousti iman avordam ba vojoudeh to ba vojoudeh khodam va ba vojoudeh pakani az tabareh ma ... bia az eshgh begzarim shayad shariati rast begeh dousti az eshgh ghashangtar basheh

shayad eshgh yeh royast keh ma az oun barayeh khodemoun zendani sakhtim bia ba dousti eshgho besazim va ba eshgh doustihamouno mohkam konim .... kheili douset daram

Sunday, June 03, 2007

وداع



وداع آخرين قلبم را ويران ساخت و رفتنت تمامي سفيدي هاي زندگي را با خود برد چنانكه تمامي درختان ، گلها و سبزينه هاي عالم آنها را جايگزين نشد ! من كه در تمامي لحظه هاي زندگيم شور و عشق به زندگي را بشارت مي دادم و سعي در به ارمغان آوردنشان داشتم اينك چون جغدي شوم بر ويرانه هاي خود نشسته ام و دچار چله نشيني خاموشي شدم به سبك مجنون و به شيوة فرهاد ! شايد عشق را تنها بايد درقلب ليلي پيدا كرد كه عشق من نيز چون او بود چرا كه يادآور شبهاي تلخ ليلي بود و زندان هارون الرشيد را تداعي مي كرد و تمامي بوسه ها و نوازشهاي عشاق يادمان عشق من بودند !
حس غريبي است حس عشق انگار كه قلب تمامي عاشقان دنيا از فرهاد كوه كن گرفته تا مجنون بيابان گرد در سينه ات فرياد مي زنند حسي كه در آن نياز داري كه ساعتها تنها باشي ، ساعتها بخندي و يا شايد ساعتها گريه كني همة تجلي خداوند در آن است عشق زميني عشق آسماني را مي آموزد و عشق انسان به انسان عميق ترين لايه هاي ذهن آدمي را به اوج مي برد ، عشق ، عشق ، عشق وقتي كه عاشق مي شوي تمامي بوسه ها و نوازشهاي تو سبز خواهد شد ، لبهاي تو سبز خواهد بوسيد و چشمان تو سبز خواهد ديد چرا كه عشق پاكي به ارمغان مي آورد و هوسها و نفسانيات و ناپاكي ها را مي برد خود غسل تعميدي است كه يحيي مي داد و با آن از سر نو متولد مي شوي چنانكه فروغ گفت
عشق چون در سينه ام بيدار شد از طلب پا تا سرم ايثار شد

**************


بفرماييد ما اين همه از عشق بنويسيم ، حالا اين همساية بالايي ما كه زن و شوهره عاشق هم بودن تمامه شيشه ها الان اومدن پائين و آقا زده به سرش از خل بازيهايه خانوم 3 ماه نيست عقد كردن !‌راستي راستي كه اگه ليلي و مجنون هم به هم مي رسيدن شايد قضيه همين بود من ديگه بايد برم برم ببينم چه خبره فضولي بده نه ؟‌اما فكر كنم اگه اينا يه ذره ديگه پيش برن ساختمون رو سر ما خراب ميشه