Wednesday, February 17, 2010

تولد من


باز با نوای صدای این مداحه معروف موسوی تو حال و هوای خودم و مرگ و زندگی و عشق بودم و به مادر می اندیشدم و می گریستم تلخ که چی تو خونمون صدای تو صدایه خنده های تو دیگه شنیده نمی شه رفتی برایه همیشه .... و یه دعا کردم دعایه خیری نبود زیاده خواهی شاید اما مادر به آرزوش رسید من هم تو این شبه تولد خودم سر نماز کم آوردم به سلام آخر که رسیدم بغضم شکست و خواسته ای خواستم

دیروز سالروز میلاد من بود ، به همین سادگی ، به همین بی رنگی
تولدم را هیچوقت دوست نداشتم اما امروز و این روزها دوست دارم چون گوشی تنهایم صدا و رنگ پاکتهای زرد می گیرد و من دلخوش می شوم به کسانی که دوستم دارند و فراموش نکرده اند که کسی پشت پرده های نارنجی رنگ اتاق کوچکش بی عشق نفس می کشد و شاد است به همین پاکتهای زرد واین تماسها و این لبخندهای واقعی و گاهی از روی شادی ساعتها می نشیند و برایه یک تلفن دوستش که برای تبریک زده شده است می گرید و برای کادوهایی که باعشق داده می شوند و ...دلم تنگه برایه هم زبونی

بهمن ماه آغازی است برای انسانی که در دفتر مشق لحظه هایش اشتباهات و قلم خوردگیها بسیارند و زر زر تنهاییهایش بی نهایت و هنوز که هنوز است نتوانسته است بر تن سپیدی های دفترش دلخوشیهای نا تنها بودنهایش را نقاشی کند و بنویسد

دلگیرم و سرد و عجیب احساس بی پناهی می کنم در این آغاز

تموم شد
خیلی زود .... خیلی دیر
در این سالها خوابیدم ، بیدار شدم ، خندیدم گاه از ته دل و گاه تبسمهای اجباری
از بهر همدلی نه کسی اومد نه کسی رفت ، نه اومدم نه رفتم
تولدش اینجوری باشه وای به حاله باقیش

نه امسال سال من نیست اگر خدا بخواهد برام دعا کنید

No comments: