Thursday, February 22, 2007

دلتنگم


سلام داداشی خوبی ؟ امشب پنجشنبه است یه هفته پیش این موقع یادته ؟ چقدر در کنارمون بودیو چقدر ما نفهمیدیم که هستی ! حالا تو نیستی یه جایه دیگه ای اما در دوری نزدیکی هر چند ما بی تو خرابیم ! ولی خوب اینجا تا جایی که می تونیم به ریسمانهای مختلف دست زدیم می دونم جایی نیستی که بتونی این نوشته ها رو بخونی اما یه روزی حکایت امشب رو باید بخونی و برات تعریف کنیم : هیچکدوم از ما این شبا تو خونه خودمون آرامش نداریم بودنت تو این شهر امنیت بود و نبودت از فاجعه بدتر اینجا همه هستن من سها احمد سعید مامانم مامانت سامان که الان شبیه رامسس شده و دوستش حسام ! نمی دونم این چه حسیه که من هر شب اینجام می دونم که نه می تونم نه میشه که به جایه تو برادر باشم و دوست اما خوب سعی می کنم که باشم ! با سوزان هم هر روز تلفنی تماس دارم تا چی پیش بیاد ! به هر حال این کارهاییه که میشه انجام داد هر چند ما ناتوانیم و این ناتوانی در زمان احتیاج بیشتر از تمامی زمانها مشخص است ! می دونی داداشی این دلتنگی نبود تو باعث شده یاده تمام دلتنگیهام بیافتم هر چند امروز هیچکدام به اندازه نبود تو دلگیرم نمی کنند ، به هر حال دلم برایه تو تنگ شده

دلم برایه هیوا تنگ شده

دلم برای شهرزاد تنگ شده

دلم برایه هادی تنگ شده

دلم برایه علیرام تنگ شده

و .... وای چقدر دلتنگی اینهمه دلتنگی که همش جمع شده تویه این سینه و حالا دلتنگی نبود تو از همه سخت تر است پریشب برف بارید هوا حال عجیبی داشت و من دلتنگ تو بودم زیر بارش برف یاد خاطراتی افتادم که من رو یاد ایام غریبی می انداخت ایامی که یادآوری آن توأم با اندوه شادی و بیشتر از همه شرمندگی و من در مقابل این همه چه می توانم انجام دهم با ناتوانی این دستهای سیمانی

No comments: