Saturday, July 04, 2009

اينهمه دروغ چرا؟


پيشاپيش از اون 10 درصد فرشتة عزيز سينما و مخصوصاً دوستاني چون خانم رهنما عذرخواهي مي‌كنم،‌منظور شما سبزها نيستيدمعذرت

انتخابات انجام شد؟!؟ ما كه از اول طرفدار شخص خاصي نبوديم؟!؟ به هر حال جايي هم نبوديم كه تبليغات رو ببينيم و دوستان رو بشناسيم اما دوستان اهل قلم و هنر هر يك سويي گرفتند و زير بيرقي رفتند و ما را هم چون عروسك كشور و زيور به اين سو آن سو كشيدند عاقبت نزديك بود سرنوشتمان به همان عروسك شاهزادگان قاجار نزديك شود خدا را شكر كه روز موعود رسيد و ما در آن روز ميهمان بوديم و بعد هم خرده رأيي... حالا به كي و كجا بماند
از سويي خودم به برخي از دوستان هنرمند گفتم اين رأي من كجاست و اينها رو برداريد و بي خيال اين داستان شويد تن نازك اهل هنر كجا و اين داستانها كجا... ما اهل قلم و سخنان لطيفيم اگر الان اين داستانها را تموم كنيم بهتر از زمانيه كه مثله خيلياي ديگه الان موبايلمونو عوض كنيم دنبال سوراخ موش بگرديم و در آخر هم پا روي پا بندازيم و بگيم ما كه از اول ... اينهمه دروغ چرا؟ آخه چرا
شما كه از تير و طايفه هنر نيستيد و تنها يك مشت مطرب خرده پايي هستيد كه جز لمپنيسم چيزي نمي شناسيد و اكثريت قريب به اتفاقتون از شكستن كاسة آب و ريختنش به جايي رسيديد و دريغ از خواندن يك كتاب ... بي خيال فكر مي‌كرديد اينم فيلمنامة‌ جديده و قراره سيمرغ امسال ماله شما باشه؟!؟ نه آقا اين داستان فرق مي‌كنه سياست مرد سياست مي‌خواد كه البته ما سينمايي ها اهل سياستش هستيم اما از نوع زير آب زني !؟ پا اندازي ؟!؟ و هزار و يك ترفند ديگه اما اين فرق مي‌كنه ... من و شما رو چه به ؟!؟
بگذريم ... فرقي نمي‌كنه كي و كجا هموني كه هستيم باشيم مثله خيليا حالا هر طرفي كه رفتند ... سفيد و سياه و سبز و سرخ و ... فرقي نمي‌كنه فقط خودتون باشيد بابا اينهمه ...نمايش چرا؟
چند روز پيش با دوستي از اون بالا بالاهاي سينماي ايران حرف مي‌زدم ... فكر مي‌كرد من هم بينندة‌فيلمشم (غافل از اينكه اگه شما مردم رو فيلم مي‌كنيد ما شما رو رنگ مي‌كنيم مي‌فرستيم جلوي دوربين) با لحني محزون : نه خوب نيستم ؟!؟
_براي چي؟
: خون جوونها
_ خندم گرفت: اما من حالم از خودم گرفته ربطي هم به اين حرفها نداره (اينو از قصد گفتم ،‌آخه تو اگه به فكر بچه هاي مردمي هستي كه خودتون با شامورتي بازي شيرشون كردي حداقل مثل اوناي ديگه همون ده درصد رو حرفت مي‌بودي ،‌مي رفتي تو خيابون مگه رضا عطاران نبود؟!؟ منيژه حكمت،‌استاد شجريان و ... تو اطاق خواب محزون بودن كاري نداره منم محزونم)خلاصه
روم نمي‌شد بگم شما رو چه به اين غلطا ؟!؟ شما به فكر خانوم بازي و داستانهاي مگوتون باشين كه ديگه اينروزها از همه فيلمهاتون حالم به هم مي‌خوره ... تمام مصاحبه‌هاتون يه مشت دروغ تكراريه ... من اهل خانوادم... من عاشق همسرم هستم ... براي بچم مي‌ميرم... من بايد يه كاري براي ايدزي ها بكنم ... اگه رئيس جمهور ... بي خيال بابا
بي خيال بكشين بيرون از ملت بكشين بيرون
شماها و ما هم باشما بايد بريم ديزيمونو بخوريم ما رو چه به فست فود؟!؟ نه واقعاً‌ ما رو چه به فست فود...بكشين بيرون از ملت از ذهن بي سواد جوونهامون بگذرين... خاك بر سر من و اونهاي ديگه‌اي كه تحصيل كردند كه شما اسمشون رو به لجن كشيديد... بگذارين بت ملت ما عوض شه ... از فردين با اون زندگي تا ... بي خيال ملت شين
به راستي كه ما سوپراستار نداريم
سوپر استار فروغ فرخزاده ،سهراب سپهريه، نيماست، حافظ، بازرگان، مصدق، اميركبير... نه اين كه تو فيلمهاتون ميسازين هر چند از واقعيت دور نيست ... هيچ هم دور نيست
بكشين بيرون از ملت بي خيال مردم شين اينهمه بيانيه و ... ندين بي‌خيال

1 comment:

گندم تلخ said...

وقت بچگی بی‌بی‌جهانم می‌گفت: وقتی قیامت می‌شه امام زمان می‌آإ و بد و خوب را از هم جدا می‌کنه
صف‌ها جدا می‌شه و بدها به جهنم می‌رن
با همه سادگی و بچگی در دلم به خیال خام بی‌بی می‌خندیدم که اوکی بی‌بی رو انگاری کاری داره
هر موقع اومد، من تندی می‌رم تو صف پشت سرش وایمیستم
این‌که کاری نداره؟
حالا یه چی تو همون مایه‌هاست. بعضی فیلتر می‌شیم و بعضی از ترس فیلتر شدن رنگ عوض می‌کنند. چه خوب. چه میمون و چه نیکو
بذار قبل از این‌که یه جای خیلی تنگ تنهامون بذارن از حالا بفهمیم کی کجا و چه‌کاره حسنه؟
هنر و قلم یک جوهر مقدس داره.و مقیم در ذات است و ریشه در خلاقیت و روح الهی‌مون داره. ذاتش از نفخه فیه من الروحی‌ست
و سجده به غیر خداوند برنمی‌داره
من که باور دارم هر لحظه بر صراطی ایستادم. گاه باید عبور کنم و از من بگذرم و گاه می‌ایستم
زمانی ایستادنم رواست که بنا باشد قدم بر دیگری بگذارم
این از عشق، از خلوص، ذاتم به دور است و تعلق نپذیرد
مرا ننگ است نام و نان با رنگ ز یک انسان بگیرم
در فراخوان جنگ بزرگ همه دوباره جا عوض می‌کنند که برای همه ما خیلی دیر شده