Thursday, June 17, 2010

شبي است امشب


اينروزها براي من پشت سر هم اتفاقات دهن... ميافتد... چند تايش را مي گويم كه ميزان خر تو خري اوضاع دستتان بيايد

اول اينكه باز هم سيستم كامپيوتر بنده درست در زمان چاپ شماره بعدي مجله به چيز رفته است! به زبان ساده ترمي توانم بگويم افتضاح درب و داغان است و شامل هيچ كوفت و زهرماري هم نمي شود از آنجايي كه نمي ارزد انقدر پول بدهم براي يك پي سي زمان ناصرالدين شاه مجبور شده ام كه لپتاپ بخرم و هنوز هم نمي تونم با اون به اينترنت وصل شم و يه دكوره و اين يعني تف به اين شانس كه دم تحويل پروژه ها من هميشه يك جايم مي لنگيده
دوم اينكه يكي از آشنايان نه چندان دوست آمده اينجا خانه ما برايه يه مدتي مثلا براي امتحانات و من براي اينكه گناه داشته و تازه آمده فقط 2 بار جواب سلامش را دادم نتيجه اين شد كه آقا روز دوم به من ميگه كه دختر خوب مجرد تو دست و بالت نداري واسه ي ما؟؟؟!!!! آخر من كجاي قيافه ام به آدمهايي مي خورد كه دختر توي دست و بالشان دارند نمي دانم!؟!؟!!؟ خلاصه ما جواب داديم كه نه خير نداريم و هركه را كه مي شناسيم و او در اين چند روز ديده فقط براي كار اينجا آمده اند يا ما با ايشان درارتباط با كار در ارتباط بوده‌ايم . اين را كه گفتم مرتيكه چنان قيافه‌اش را كج و كوله كرد كه نگو بعد هم ما را به همه جا حواله كرد... آخ كه مجددا تف به اين زندگي و تفكرات با هم

سوم اينكه يك دستيار نصيبم شده در حد ... هر بار كه كار سخت يا سكانسهاي عجيب و غريب داريم خواب آلود است و يا دچار ياس فلسفي شده با آن چشمهاي قرمز پف كرده صبح ميايد توي اطاق و چه عرض كنم

چهارم اينكه دو تا كار با هم دارم مسير بهشت زهرا تا امير آباد را بيش از هزار بار طي كرده ام و خواب و اينها هم كه ... الان با حالتي نزار دارم اينها را تايپ مي كنم
همین ها دیگر... فقط ببینید چه اوضاعیست...
پنجم اينكه ... پريشبا مثله احمقها يه نوشته نوشتم به فوله دوستان يه طنزه تلخ و درست از جايي كه فكر نمي كردم چنان خوردم كه گيج اومدم يعني اصلا بت شدم داستان ساخته‌هاي ذهني ما از آدمها چقدر احمقانه است خدا مي داند ... و اينجاست كه بازهم تف به اين زندگي و تفكرات با هم همزمان و تف به اين روابط مسلول احمقانه باهم باز

و در آخر

شبي است اين شب

No comments: