Tuesday, October 20, 2009

كتاب قانون


گريستم تلخ خيلي تلخ تمام مدت 2 ساعت يك فيلم گريه كردم تمام بوهاي قديم در يادم اومد و در ذهنم نقش بست

اللهم اني اسئلك بوجهك الكريم و بنور وجهك المنير

صداي دعاي عهد و همينطور صداي اذكار مادر

يا حيا قبل كل حي و يا حيا بعد كل حي و يا حيا حين لا حي
في مشارق الارض و مغاربها و

و تمامي دعاها و صداهاي كليساي مادر مسيح و همه فراموشي ها ي من از خدا دلم براي خدايي كه در دل خودم به فراموشي سپردم تنگ شده خيلي تنگ خداي معصومي كه هيچ گناهي در او جا نداشت و هيچ نفرتي
خداي اعتمادي كه در دلم جاي داشت و اينروزها هيچ خبري ازش نيست واي خدايا چقدر عوض شدم ذكرهاي قديم كجاست و اين استحالة رخ داده چقدر بد است چقدر بد هر چند استحاله معمولا از خوب به بد است نه از بد به سقوط كه اين نزول عظمي است
يا اول الاولين و يا آخر الاخرين
خدايا بيامرز مرا
بيامرز
اللهم اغفر لي الذنوب التي تحبس الدعا
هر چند اين گريستن تلخ از تنهايي مفرط و مدامي بود كه حتي ديگه توي خواب هم دست از سرم بر نمي داره و كابوسي به اسم زندگي رو به كامم تلخ و تلخ تر مي كنه كه قديمترها اميد به بودن خدايي در اين نزديكي تحمل رنجي به اسم زندگي رو برام آسون مي كرد و اكنون ... واي چقدر دلم براي خدايي در درون خودم كشتم تنگ شده خيلي تنگ شده و اينجاست كه حضرت حافظ ميگه

از من جدا مشو كه توام نور ديده‌اي آرام جان و مونس قلب رميده‌اي

No comments: