Friday, October 23, 2009

جمعه‌اي ديگر


جمعه‌اي ديگر

از صبح قرار بود عصري برم مهموني

اما الان حال مهموني ندارم كه هيچ تازه مهمون هم دارم

يه مهمونه خوب و همدل

داريم درد دل مي كنيم و مثل هميشه فال حافظ

و واي از اين حافظ

شربتي از لب لعلش نچشيديم و برفت روي مه پيكر او سير نديديمو برفت

خيلي دلمون گرفته خيلي از عشق‌هايي كه داديم و باز پس هيچ

هيچ و هيچ

و داريم بحث مي كنيم كه آيا ما عشقهامون و انرژي‌هامون تقلبي بوده يا اونها دريافتشون قوي و ما رو اينجوري تهي كردند

و با هم به اين نتيجه رسيديم كه ما عشق و انرژي‌مون تقلبي نبوده پس ... اونها دريافتشون به طرز فجيعي قوي بوده

خداييش هر چي فكر كنيم به جايي نمي رسيم كه نمي رسيم و اينهم اين عصر جمعه

يه چاي و يه عالمه گپ و درد دل

دلم خيلي گرفته نگو از دوري كي نپرس از چي گرفته

اي كاش يه آدمي يه چيزي يه نشانه‌اي از يه جايي پيدا بشه

پريشب يه فال گرفتم براي يه نفر طرف رنگ از رخسارش پريد يعني ميشه يه نفر يه روز هم يكي يه فال خوب براي من بگيره كه يه چيزي بشه كه بشه كه بشه اي خدا

No comments: