Thursday, November 12, 2009

مهره مار





خوب ديگه باز اينم از نوشته‌هاي كيميان قرض مي گيريم
خداييش تا حالا از اين چيزها نديده بوديم كه ديديم
وقتي بچه بودم با مادرمادربزرگم چند بار رفتيم روضه
تو اين روزها بحث مهرة مار و اين حرفها
دعاي مهر و محب و اينجور چيزها رو مي شنيدم
خدابيامرز آواج خانوم كه با اينكه خيلي قديمي بود و سوادي نداشت
به اين چيزها مي خنديد و مسخره مي كرد
يادش بخير ازش يه بار پرسيديم تو به اين سفيدي مثله برف بلور
بعد آقا چرا ازدواج نكردي
مي گفت: صبح به صبح به صورت و دستام خاكستر مي ماليدم
تا همه فكر كنن سياه و زشتم
خدا رحمتش كنه وقتي شوهرش مرد
پنج تا بچه قد و نيم قد رو با ثروت آقا بزرگ كرد
اونم به چه دردسري
حالا همة‌اين بچه‌ها هر كدومشون داييجان هاي مادري ماهستند
كه خدا مادرشون رو رحمت كنه
حداقل اونها به عنوان بزرگتر هستند
*******
حالا كيميان اينا رو نوشته و اينكه به قول اون
تو ساله دوهزارو چند هنوزهم اين چيزها رواج داره
منم كه مثل كيميان همة اين راههاي انرژي بازي و سحر و جادو رو رفتم و هنوز هيچي به هيچي
راستي راستي اگه اين چيزها جواب مي داد چقدر دنيا قشنگ مي شد
چقدر دنيا قشنگ مي شد
حالا راستي راستي به قول كيميان
خدایا خب این مردم نگن : ... بیا ... بیا
یا اگه اين مردم عکس اولیا انبیا در ماه نبینند، مردم ایالت ماساچوست ببینند؟

No comments: