اين سومين باره كه ميام بنويسم و .... چه عرض كنم يا هنگ مي كنه ريسارت بايد كنم يا نمي شه تايپ كرد و يا ... به هر حال هر ثانيه يك اتفاقي ميافته كه با نوشتن ما سر جنگ داره ... مدتهاي مديد بود كه احساس مي كردم بايد در يك پيله تنهايي بمونم تا يه استحاله بزرگ يا شايد از كرم به پروانه رسيدن درم رخ بده نمي دونم اين چي حسي بود كه مرا اينگونه در بند گرفته بود مي سوزاند و به خاكستر رسانيده بود به هر حال هزارهها گذشت و من در پيله ماندم تا جايي كه ديگر از فرط تنهايي چشم و دل سوخت و آهي سوزان از نهادينهام برآمد و گويا اين آه در جايي در ميان هستي شنيده شد ... امروز داشتم پستهاي گلي كيميا رو مي خوندم كه نوشته بود
مي خوام برم جايي كه مفهوم عشق بینشون واژگون نشده و مثل بچه آدم به وقتش و به اندازهاش عاشق و فارق میشن
محلهها هم سبزو سادگی مردم ممکنه باعث بشه حتا خوابت ببره
گور بابای درک اگه هشتپای زنده و خرچنگ میخورن
یا مارماهی خیلی دوست دارن
مهم اینه آدماشون (البته كيميا نوشته بود مرداشون ) وحشی نیستن عاشق میشن، مثل آدم. کنارت، شونه به شونه حسشون تعریف میشه و شکل میگیره
تازه بعد از گذران ترمهای اولیه از طرف که دیگه تا صبح براش مستن و از دوریش رو به موت
یه اجازه بغل میخوان
تازه
بغل سادة ساده
نه مثل ايرانيا كه
یهجا تنها میبیننت با مخ برن تو دیوار
موضوع اینه که بیش از یکی دوبار قدرت تحمل و همت در ایرانی نیست و بلافاصله از دیار هورمونجاتش سربرمیآره
برای همینم معمولا دیده میشه که
به قید دو فوریت آب میشن و به زمین فرو میرن
چون اونا فقط همین یهکار را در زندگی یاد گرفتن
متاسفم
واقعا من هم متأسفم
گور باباي همة ايرانيا همزبونا
عوضش آدم که هستن؟بغل را هم با شان و منزلتش میشناسن
و اين شد كه دارم مي نويسم
آره عشقي كه ماياد گرفتيم در عصري به فراموشي سپرده شد ... در عصري دور گويا ... كيمياي عزيز ما در وهم و خيال نبوديم بلكه جامعة اطراف ما و زمانه ما اينچنين پست و پلشت بود
بدبختي ما اين بود كه ما من و تو و امثال ما عشق رو جور ديگه اي مي ديديم
و رابطه رو جور ديگهاي تعريف مي كرديم كه آخرمون اين تنهايي شد و وقتي كه يك همراه رو ديديم كه گويا در دايره كيهاني ما بود باز ترسيديم و هنوز هم مي ترسيم شايد من و تو به آب نزديم
ما هم همه رو به يك چوب زديم و اين ترس ما بود كه ما رو اينگونه رها كرد
يه بار پريا بهم گفت تو و مامانم عين همين
تو خودخواهي خودتون غرقين
اما اون نمي دونست كه من و تو از من گذشتيم تا به اين رسيديم ....باري از من و كيميا كه بگذريم
مي خوام برم جايي كه مفهوم عشق بینشون واژگون نشده و مثل بچه آدم به وقتش و به اندازهاش عاشق و فارق میشن
محلهها هم سبزو سادگی مردم ممکنه باعث بشه حتا خوابت ببره
گور بابای درک اگه هشتپای زنده و خرچنگ میخورن
یا مارماهی خیلی دوست دارن
مهم اینه آدماشون (البته كيميا نوشته بود مرداشون ) وحشی نیستن عاشق میشن، مثل آدم. کنارت، شونه به شونه حسشون تعریف میشه و شکل میگیره
تازه بعد از گذران ترمهای اولیه از طرف که دیگه تا صبح براش مستن و از دوریش رو به موت
یه اجازه بغل میخوان
تازه
بغل سادة ساده
نه مثل ايرانيا كه
یهجا تنها میبیننت با مخ برن تو دیوار
موضوع اینه که بیش از یکی دوبار قدرت تحمل و همت در ایرانی نیست و بلافاصله از دیار هورمونجاتش سربرمیآره
برای همینم معمولا دیده میشه که
به قید دو فوریت آب میشن و به زمین فرو میرن
چون اونا فقط همین یهکار را در زندگی یاد گرفتن
متاسفم
واقعا من هم متأسفم
گور باباي همة ايرانيا همزبونا
عوضش آدم که هستن؟بغل را هم با شان و منزلتش میشناسن
و اين شد كه دارم مي نويسم
آره عشقي كه ماياد گرفتيم در عصري به فراموشي سپرده شد ... در عصري دور گويا ... كيمياي عزيز ما در وهم و خيال نبوديم بلكه جامعة اطراف ما و زمانه ما اينچنين پست و پلشت بود
بدبختي ما اين بود كه ما من و تو و امثال ما عشق رو جور ديگه اي مي ديديم
و رابطه رو جور ديگهاي تعريف مي كرديم كه آخرمون اين تنهايي شد و وقتي كه يك همراه رو ديديم كه گويا در دايره كيهاني ما بود باز ترسيديم و هنوز هم مي ترسيم شايد من و تو به آب نزديم
ما هم همه رو به يك چوب زديم و اين ترس ما بود كه ما رو اينگونه رها كرد
يه بار پريا بهم گفت تو و مامانم عين همين
تو خودخواهي خودتون غرقين
اما اون نمي دونست كه من و تو از من گذشتيم تا به اين رسيديم ....باري از من و كيميا كه بگذريم
هي رفيق تو
تو كه تازه اومدي
تويي كه به نظر از نسل اهل دلي
شانه به شانه نه سايه به سايه
شانه به شانه با هم در كنار هم و براي هم
اظهر من الشمس تر از اين ديگه نمي تونم بگم
شانه به شانه
تو كه تازه اومدي
تويي كه به نظر از نسل اهل دلي
شانه به شانه نه سايه به سايه
شانه به شانه با هم در كنار هم و براي هم
اظهر من الشمس تر از اين ديگه نمي تونم بگم
شانه به شانه
No comments:
Post a Comment