بغض كردهام تمام گلويم را بغضي عميق گرفتهاست
و گريهاي غمبار نهايت اين بغض است
خواب بدي ديدهام
و حصار قلعة اعتمادم را فشار داده اند
به پاي صحبتهاي دلم نشستهام
اي كاش بال و پر با وسعت مرگ زندگي مرا مي گرفت
امسال تولدم
همة فوتهايم را شمع مي كنم
و همة پروانههاي دلم را مي سوزانم با اين شمعها
به پاي صحبتهاي دلم نشستهام
دلم گرفتهاست دلم گرفته است و انگار هيچگاه خوب نخواهم شد
و گريه كردم مثل ابرهاي بهار بي تو مادر
و جايگاه تنهاييها و غصههاست بي تو دلم مادر
و تا پايان عمر خراب خواب تو مي روم مادر
كه تنهايي من از نبود توست مادر
و آزارهايم را ببخش مادر كه لحظه لحظه يادآوريشان حاصل اين سوگواري است
به پاي صحبتهاي دلم نشستهام
سوگ تنهايي مرگ سياوش سو و شون به پا كردهام
و نفرين به تمامي رفتهها و آمدههاي آينده
نفرين ماه و زمين و آسمان
نفرين به بودن و زيستن و نفرين و هزار نفرين به من
به پاي صحبتهاي دلم نشستهام
1 comment:
من از مرگ بر
نفرین بر
اف بر
...............
.............
..............
............
بیزارم
تو هم باش
Post a Comment