Tuesday, December 15, 2009

نماز عصر سه شنبه




خسته و کوفته کیفم رو می گذارم زمین و لباسهامو در آورده در نیاورده می رم زیر دوش و یک غسل آب و نمک

خیلی خستم نه از کار که دوساعت توی سرویس بودم خسته و کوفته بعد از غسل سجاده رو باز می کنم و شروع به نماز ... اما به السلام علینا و علی عباد الله الصالحین ِش که رسیدم بغضم شکست.خدایا!این سه شنبه را فقط به اندازه ی دعایم میشناسم.باشد که مستجاب شود!همونجا روی سجاده از فرط خستگی خوابم برد گوشیم هم که سایلنت و هر کس هم که زنگ زده برای خودش خوش بوده
میان این دو ماه پاییز آبان و آذر خاطره بسیار است و دلتنگیها یم ضریب بی نهایت به توان بی نهایت گرفته ، میان این دو ماه من لبخند زدم ، گریستم ، پشت نیمکتهای چوبی مدرسه لوکیشن کارمان بازیگران معروف را در باران همراهی کردم و تا جایی که تونستم آرامش بخشیدم هر چند در دلم طوفانی بر پا بود عین مادر و در آخر هم عین او خواهم رفت اینقدر که در خود می ریزم و کودکی هایم را با ماه قسمت کردم، روزهایی که گذشت نگاه باران شاهدی شد برای دلهره های جوانیم و در این روزها زمانی نگذشت که به عزای خود نشستم و برای آمرزش روح جوانی ام فاتحه خواندم ، در نیمه آبان ماه خود را فرشته ای دیدم و عاشق و شیدایی باز به دیدارم آمد و سفری و اکنون راز مبهمی هستم در سینه ی خدایی که تنها یاور روزهای بودنم شده خدایی که او هم گویا مرا فراموش کرده است خدایی که در این نزدیکی است
فردا چهارشنبه آف جمعی گروه سریال وضعیت سفید است ، به همین سادگی ، به همین بی رنگی
دلم می خواهد مناسبتی چیزی پیش بیاید عیدی حتی محرمی و چیزی من این روزها را دوست دارم چون گوشی تنهایم رنگ پاکتهای زرد می گیرد و من دلخوش می شوم به کسانی که دوستم دارند و فراموش نکرده اند که کسی پشت پرده نارنجی رنگ اتاق کوچکش بی عشق نفس می کشد بی عشق می خندد و بی عشق بی عشق می میرد اما شاد است به همین پاکتهای زرد و لبخندهای واقعی



دلم می خواهد باران ببارد، دلگیرم و سرد و عجیب احساس بی پناهی می کنم در این آغاز... دیروزها حس می کردم که من مالک هر روز از سیصد و شصت و پنج روز سال هستم و امروز انگار سالهاست سر قفلی همه روزهایش را به دیگران فروخته ام ، خدایا تنها از این دلگیرم که چرا حتی یک روز را هم برای خودم نگاه نداشتم تا دلخوش شوم به یک دارایی دنیایی
دی ماه آغازی است برای کسی که در دفتر مشق لحظه هایش خط خوردگی ها بسیارند ، غلطها وحشتناک و تن خطوط بسیاری به واسطه پاک کن های دورنگ قدیمیش رنگ و رورفته اند و هنوز نتوانسته بر تن سپیدی های دفتر دلخوشیهایش را نقاشی کند هر چند دلخوشی دیگری ندارم، دنیا هر بار تنها دلخوشیهای کوچک من را نیز از من گرفت ... برایم دعا کنید
تموم شد
خیلی زود .... خیلی دیر... خیلی نابهنگام
هیچ کس نیومد و هیچ کس نرفت ، این چند روز آفهام رو خوابیدم ، بیدار شدم ، خندیدم تبسمهای اجباری به کسایی که تنها در وقت خوشی و کار دوستند( به قول سها خاک توسرت اینم کارش تموم شه رفته که رفته ) و باقی سال آشنا ،کتاب خوندم و چقدر دلم تنگ شده بود برای حرکت تند نگاه به سطرهایی که با عشق نوشته شده بود و به اندازه ی تموم روزهایی که خونه بودم گریه کردم و دلگیر شدم و بهونه گرفتم و خسته شدم ، آفهای این چند روزه به حالم هیچ تأثیری نداشت ، و تنها ای کاش این روزها هم مثل همه روزهای دیگر بی خاطره می بودند تا من دلم تنگ نمی شد برای لحظه های خوشی که دقیقه هایی مهمونم بودند و ساعت ها دلتنگم کردند
ای کاش نه کسی می اومد نه کسی می رفت نه من می اومدم و نه من می رفتم ای کاش
کریسمس و ژانویش اینجوری باشه وای به حال باقیش نه امسال سال من نیست
دست و دلم زیاد به نوشتن نمی ره، یعنی می ره اما نه به نوشتن درست ، چند وقتیه دارم سعی می کنم کتاب بخونم ، تنها کاریه که شاید این روزها یه کمی آرومم کنه و به لحظه های بی هدفم رنگ و بوی دیگه ای بده ، وقتی می خونم انقدر از این دنیا و آدمهاش فاصله می گیرم که یادم می ره چقدر تنهام و هیچ بهونه ای برای خوشحالی ندارم و تنها شاکرم برای سلامتی و بودن اونهایی که دوستشون دارم ، کتاب این روزها داره می شه یار دلتنگیهام و تعجبم از اینه که چرا این همه مدت ازش غافل بودم، من که با لیلی و مجنون نظامی و مثنوی مولانا بزرگ شدم و رشد کردم ... به هر حال توی این روزها سووشون سیمین دانشور ، چشمهایش بزرگ علوی ، وبربادرفته مارگرت میچل رو باز خوندم تا می شد سر مردن یوسف و ملانی گریه کردم ... اینروزها به دو رکعت نماز فاطمه زهرا هم فکر کردم که ای کاش یه نیم رکعتی هم برای ما خونده بود ... و به هزار و یک چیز دیگه ی این دنیای درنده و بدخیم وافسرده ... به اندازه یک ابر دلم گرفت ... و در فساد خودم مأیوس شدم منتظر آفهای دوستانه تون و یادی از من کردنتون برای لحظه های تنهاییم هستم و همیشه اینجا یک فنجان چای و قلیان و قهوه ای برای یک گپ دوستانه به انتظارتون هست

1 comment:

Unknown said...

Tanha nisty...khoda mano ham faramoush kardeh...digeh hata azash hichi nemikham ..chon javabam na boode...mese hamishe...tanha nisty...hese manam meseh toe...pass tanha nisty...