Wednesday, December 09, 2009

و باز هم عشق


ای عشق همه بهانه از توست

چند روز پیش نوشته ای راجع به عشق نوشته بودم و دوستان کامنتها و ایمیلهایی زده بودند خیلی به کامنتها و نوشته ها فکر کردم

اول از همه ممنون که می خونید هستید و این بودنتون دلیل بودنه منه

مجنون که بلند نام عشق است از معرفت تمام عشق است

راستش خیلی به حرفها و نوشته هاتون فکر کردم و باز به معنی عشق می دونید عشق هم مثل الفاظ دیگه دقیقا مثله خود خدا برای هر کسی یه معنایی داره سیب عزیز راست میگی شاید تنفر راهی برای فراموشی باشه اما اگه تنفر تو صراطه کسی مثله من راهی نداشته باشه چی و بی او تنها با یاد او شاید روز و روزگار می گذرد امروز دوستی محکومم می کرد به ملاقاتهام آری شاید رابطه هایی رو آغاز می کنم برای فراموشی اما مگر فراموشی حاصل می شود دستهایی رو می فشارم شاید فراموش کنم

گونه هایی رو می بوسم و از چشمهایی تعریف می کنم تا شاید فراموشی حاصل شود که نمی شود برای من که ژن عاشقی دارم سخته عشقهایی رو فراموش کنم که با تمامی وجود حسشون کردم و آغوشهاشون برام بوی خدا رو داشته بی هیچ غریزه ای

و اکنون با صدای استاد شجریان باز هم

که با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی

و پکهایی عمیق به قلیانم پس از جاری شدن از خیابان پهلوی تا پارک وی و درختهای چناری که تنها شاهدان اشکهای من در این شبهای سرد پاییزند و نوای نواری

تو رفتی و دلم غمین شد قرین آه آتشین شد

آری اینچنین است که من نفرت را در دل راه نمی دهم که خداوند هنوز عاشق شیطان است و برای من و تویی که هر شب و هر روز پای سجاده ایم نفرت گناهی نابخشودنی است

خداوندا ببخش ایشان را نمی دانند چه می کنند

گویی شاعره شهر ما عشق را زیباتر از من بیان می کند

او می گوید

ملامتم چرا کنی

هزار بار قصه ها

ز رنج عشق گفته اند

هماره این فسانه ها که نامکرر است و ناب

نشسته و نرفته باز

ز خاطری هوای یار

No comments: